جمعه ۲۸ شهریور ۰۴ | ۲۱:۱۰ ۲ بازديد
نماد گروهان کلاغها، گروه اول بریجبورو، به این روز افتاده باشد! اینکه او توسط دو نفر بیرحم و رذل به این سرنوشت وحشتناک دچار شود، از تصورش به خود لرزید. اینکه او ، اسکات هریس، که شهرتش به خاطر بیدار بودنش در دنیای دیدهبانی زبانزد خاص و عام شده بود، ناخوسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ه توسط دو دزد گرفتار شود و خود را در خطر قریبالوقوع اضافه شدن به آن کهکشان هولناک «مردگان» بیابد. وحشتناک بود. پیوی زیر ردا جمع شد تا هرگونه سوءظن نسبت به وجود انسانی زنانه شیک در زیر آن پوشش ضخیم و پوشاننده را از بین ببرد و حتی با احتیاط و سکوت نفس میکشید.
فرض کنید… فرض کنید … ای وای، چه وحشتناک! فرض کنید مجبور به عطسه کردن شود! فصل ششم پیامی در تاریکی پی وی به ندرت در مورد چیزی شک میکرد. آنچه را که میدانست، میدانست . و از آن بهتر، میدانست که آن را میداند. هیچکس هرگز مجبور نبود به پی وی یادآوری کند که چیزی را میداند. او نه تنها آن را میدانست و میدانست که آن را میداند، بلکه میدانست که هر کسی که او را میشناخت، میدانست که او آن را میداند. همانطور که خودش میگفت، او «کاملاً مطمئن» بود. پی-وی همه چیز را در مورد دیدهبانی میدانست؛ اوه، همه چیز. او میدانست که چگونه و کجا باید چادرها را برپا کرد و آب چشمه کجا پیدا میشود. او همه چیز را در مورد در تهرانپارس انواع مختلف پرندگان نمیدانست، اما همه چیز را در مورد انواع مختلف غذاها میدانست.
و انواع غذاها از انواع پرندگان بیشتر سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . اینکه چگونه گروه بریجبورو میتوانستند بدون نماد کوچکشان سر کنند، یک سوال بود. زیرا او “کارچاقکن” آنها بود. این اسم میانی او بود – “کارچاقکن”. و از بین تمام چیزهایی که پی-وی «کاملاً مثبت» بود، چیزی که بیش از همه به آن معتقد بود این بود که دو دزد مرتبط با «موج جرم» سوار بر «مدل دوره گرد» بزرگ هانکاجونک آقای بارتلت از آنجا دور میشدند و او (یک مدل کوچک دیدهبان) را هم با خود میبردند. چه باید میکرد؟ چون آرایشگاه زنانه یک دیدهبان بود.
به عقلش رجوع کرد و تصمیم گرفت در صفحهای از دفترچه یادداشت پیادهرویاش جملهای بنویسد که میگفت دزدها دارند او را میبرند، با ذکر نام و آدرسش، و آن را مانند ملوانی که کشتیاش را غرق کرده و پیامی را در بطری میاندازد، به دریا بیندازد. بعد کسی پیام را پیدا میکند و برای نجاتش میآید. اما با چه چیزی باید پیام لرزان خود را وزن میکرد تا در جاده بیفتد؟ پی-وی در طرشت پیشاهنگی باسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد عداد بود و ثروت هنگفتی را از طریق داراییهای کوچک جمعآوری کرده بود.
او صاحب درپوش یک خودنویس، یک دسته از یک تخت برنجی، دو گیره کاغذ، یک دندان اسب، یک ذرهبین شکسته، وسیلهای برای ایجاد صدا در کلاس درس، یک کلید ساعت، یک لوله شیشهای، یک تکه گچ برای ساختن علائم پیشاهنگی و گنجینههای دیگر بود. اما اینها در جیبهای لباس پیشاهنگی او بودند و در این مخمصه هیچ کمکی به او نمیکردند. تنها زیورآلاتی که داشت، تکهای از یک ساندویچ بود. او با یک گاز بزرگ، آن را به نصف اندازهاش کاهش داد و یادداشتش را تا جایی که میتوانست، بدون اینکه زیاد تکان زنانه طرشت بخورد، نوشت.
یک سلاح مرگبار که همراهش بود، یک سنجاق قفلی بود. حالا با این وسیله، تکه ساندویچ را به قلبش فرو کرد و آن را برای همیشه به یادداشتی که در لحظهای از امید واهی و تاریکی مطلق، زیر پوشش مهربان ردای بوفالو، با لرزش نوشته شده بود، پیوند داد. در صفحه مقابل، یادداشت و نحوهی نگاه کردن آن آمده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . پس از آنکه این آخرین پیام را به جاده انداخت، با احتیاط دستش را زیر ردایش برد و تا حد امکان بیحرکت دراز کشید، آماده برای بدترین اتفاق.
اگر دیگر هرگز خبری از او نشود، به نظر میرسد که هم تأثیرگذار و هم مناسب سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که این یادگاری از او، لقمهای غذا (که دوستش داشت) باشد که با سنجاق قفلی بسته شده باشد، سنجاقی که سلاح همیشگیاش بود. «من توسط دزدهایی که ماشین آقای بارتلت را میدزدند، ربوده شدهام. نمیدانم کجا هستم. اگر کسی این را پیدا کرد، لطفاً آن را به خانهام ببرد — بریجبورو — والتر هریس — اسکات برادر.» نامهی پیوی از دفترچهی راهنمای پیادهروی.
فصل هفتم درهای قفل شده پی وی، مانند خوک زمینی، تا زمانی که موقعیت مساعدتر نشد، دوباره ظاهر نشد. ماشین به مدت یک ساعت کامل با سرعت بالا حرکت کرد و این به او امیدی میداد که بازوی قدرتمند قانون ممکن سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد مداخله کند. اما ظاهراً بازوی قدرتمند قانون زیر بالش خود در خواب شیرین فرو رفته بود. آن فراریان لعنتی در فرار خود با هیچ مانعی روبرو نشدند. بالاخره ماشین سرعتش را کم کرد و پی وی احساس کرد که دارد به جادهی دیگری میپیچد. اسیرکنندگان بیخبر او آشکارا یا عصبی بودند یا خوابآلود، چون خیلی کم حرف میزدند.
فرض کنید… فرض کنید … ای وای، چه وحشتناک! فرض کنید مجبور به عطسه کردن شود! فصل ششم پیامی در تاریکی پی وی به ندرت در مورد چیزی شک میکرد. آنچه را که میدانست، میدانست . و از آن بهتر، میدانست که آن را میداند. هیچکس هرگز مجبور نبود به پی وی یادآوری کند که چیزی را میداند. او نه تنها آن را میدانست و میدانست که آن را میداند، بلکه میدانست که هر کسی که او را میشناخت، میدانست که او آن را میداند. همانطور که خودش میگفت، او «کاملاً مطمئن» بود. پی-وی همه چیز را در مورد دیدهبانی میدانست؛ اوه، همه چیز. او میدانست که چگونه و کجا باید چادرها را برپا کرد و آب چشمه کجا پیدا میشود. او همه چیز را در مورد در تهرانپارس انواع مختلف پرندگان نمیدانست، اما همه چیز را در مورد انواع مختلف غذاها میدانست.
و انواع غذاها از انواع پرندگان بیشتر سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . اینکه چگونه گروه بریجبورو میتوانستند بدون نماد کوچکشان سر کنند، یک سوال بود. زیرا او “کارچاقکن” آنها بود. این اسم میانی او بود – “کارچاقکن”. و از بین تمام چیزهایی که پی-وی «کاملاً مثبت» بود، چیزی که بیش از همه به آن معتقد بود این بود که دو دزد مرتبط با «موج جرم» سوار بر «مدل دوره گرد» بزرگ هانکاجونک آقای بارتلت از آنجا دور میشدند و او (یک مدل کوچک دیدهبان) را هم با خود میبردند. چه باید میکرد؟ چون آرایشگاه زنانه یک دیدهبان بود.
به عقلش رجوع کرد و تصمیم گرفت در صفحهای از دفترچه یادداشت پیادهرویاش جملهای بنویسد که میگفت دزدها دارند او را میبرند، با ذکر نام و آدرسش، و آن را مانند ملوانی که کشتیاش را غرق کرده و پیامی را در بطری میاندازد، به دریا بیندازد. بعد کسی پیام را پیدا میکند و برای نجاتش میآید. اما با چه چیزی باید پیام لرزان خود را وزن میکرد تا در جاده بیفتد؟ پی-وی در طرشت پیشاهنگی باسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد عداد بود و ثروت هنگفتی را از طریق داراییهای کوچک جمعآوری کرده بود.
او صاحب درپوش یک خودنویس، یک دسته از یک تخت برنجی، دو گیره کاغذ، یک دندان اسب، یک ذرهبین شکسته، وسیلهای برای ایجاد صدا در کلاس درس، یک کلید ساعت، یک لوله شیشهای، یک تکه گچ برای ساختن علائم پیشاهنگی و گنجینههای دیگر بود. اما اینها در جیبهای لباس پیشاهنگی او بودند و در این مخمصه هیچ کمکی به او نمیکردند. تنها زیورآلاتی که داشت، تکهای از یک ساندویچ بود. او با یک گاز بزرگ، آن را به نصف اندازهاش کاهش داد و یادداشتش را تا جایی که میتوانست، بدون اینکه زیاد تکان زنانه طرشت بخورد، نوشت.
یک سلاح مرگبار که همراهش بود، یک سنجاق قفلی بود. حالا با این وسیله، تکه ساندویچ را به قلبش فرو کرد و آن را برای همیشه به یادداشتی که در لحظهای از امید واهی و تاریکی مطلق، زیر پوشش مهربان ردای بوفالو، با لرزش نوشته شده بود، پیوند داد. در صفحه مقابل، یادداشت و نحوهی نگاه کردن آن آمده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . پس از آنکه این آخرین پیام را به جاده انداخت، با احتیاط دستش را زیر ردایش برد و تا حد امکان بیحرکت دراز کشید، آماده برای بدترین اتفاق.
اگر دیگر هرگز خبری از او نشود، به نظر میرسد که هم تأثیرگذار و هم مناسب سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که این یادگاری از او، لقمهای غذا (که دوستش داشت) باشد که با سنجاق قفلی بسته شده باشد، سنجاقی که سلاح همیشگیاش بود. «من توسط دزدهایی که ماشین آقای بارتلت را میدزدند، ربوده شدهام. نمیدانم کجا هستم. اگر کسی این را پیدا کرد، لطفاً آن را به خانهام ببرد — بریجبورو — والتر هریس — اسکات برادر.» نامهی پیوی از دفترچهی راهنمای پیادهروی.
فصل هفتم درهای قفل شده پی وی، مانند خوک زمینی، تا زمانی که موقعیت مساعدتر نشد، دوباره ظاهر نشد. ماشین به مدت یک ساعت کامل با سرعت بالا حرکت کرد و این به او امیدی میداد که بازوی قدرتمند قانون ممکن سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد مداخله کند. اما ظاهراً بازوی قدرتمند قانون زیر بالش خود در خواب شیرین فرو رفته بود. آن فراریان لعنتی در فرار خود با هیچ مانعی روبرو نشدند. بالاخره ماشین سرعتش را کم کرد و پی وی احساس کرد که دارد به جادهی دیگری میپیچد. اسیرکنندگان بیخبر او آشکارا یا عصبی بودند یا خوابآلود، چون خیلی کم حرف میزدند.