فال شمع تراپی

مجله آنلاین فال

فال شمع تراپی

۶ بازديد
فرار خودش از مرگ معجزه آسا بود و بیچاره آنقدر عصبی بود که مثل بچه گریه می کرد. آنها او را به عقب هدایت کردند، جایی که آمبولانس را پیدا می کرد و منتظر ظهور بیماران بیشتری بودند. Gys از تپه خزید شن و نشان ماسه در مقابل آنها و با احتیاط سرش را بالای خط الراس بلند کرد. در لحظه بعد، برای فرار از باران گلوله‌هایی که شن‌ها را مانند مه در اطراف آن‌ها پراکنده می‌کرد، اردک زد.

پتسی با سرزنش گفت: “این احمقانه بود.” “شاید کشته شده باشی.” او در پاسخ زمزمه کرد: “چنین شانسی نیست”، اما دختر می دید که او از شدت عصبانیت کمی می لرزید. هیچکدام در آن زمان متوجه حماقت مهلک نیتی این عمل نشدند، زیرا نمی‌دانستند که آلمانی‌ها به دنبال چنین گروهی هستند تا آنها را راهنمایی کند که پوسته‌های خود را به کجا بیندازند.

دکتر گفت: «اینجا کم کم داره خلوت میشه و چند تا گود خالی جلوی ما هست. «فرض کنید به یکی از آن‌ها می‌رویم، کمی نزدیک‌تر به سربازان؟» پتسی این پیشنهاد را تأیید کرد، بنابراین آنها تدارکات خود را جمع کردند و در امتداد نیت حفره به جایی که یک گذرگاه از آن بریده شده بود حرکت کردند. آنها به سختی صد یاردی رفته بودند که صدای جیغی، مانند یک اره وزوز وقتی به میخ می خورد.

از بالای سر به گوش رسید. به بالا نگاه کردند، دیسک سیاهی را دیدند که در هوا پرتاب می‌شد و تقریباً در جایی که لحظه‌ای قبل ایستاده بودند، افتاد. وجود داردیک انفجار مهیب بود که آوار را به پای آنها فرستاد. دکتر با جدیت تراپی گفت: «بعد از این ما مراقب خودمان خواهیم بود.» “آنها با عجله برد ما را بدست آورده اند.

اینجا دیگری می آید؛ بهتر فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است سریع فرار انلاین کنیم.” آنها شاید نیم مایل پیشروی کردند، بدون اینکه با هیچ سربازی برخورد کنند.

زمانی که در پیشانی تپه ای کمی بالاتر از بقیه، متوجه فعالیت ناخوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استه شدند. یک سنگر در امتداد خط الراس حفر شده بود، با گودال های بزرگ اینجا و آنجا به عنوان پناهگاه ضد بمب. هر بار که یک سر از بالای یال بیرون می‌آمد.

طوفانی از گلوله‌ها نشان می‌داد که دشمن به خوبی در محدوده تفنگ قرار دارد. در واقع، برای بیرون راندن آلمان ها بود که سنگرهای کنونی ایجاد شد. مسلسل ها به محض آماده شدن مواضع سوار می شدند. گلوله های آلمانی قبلاً تلفات خود را گرفته بود. در دره کوچک، یک بلژیکی فقیر دستش را روی زخم بدی که در پهلویش داشت فشار داد، در حالی که دیگری در حال پرستاری از بازویی بود که توسط همنوعانش در سنگرها پانسمان شده بود. کمک های اولیه حداقل فعلا باعث شد تا این دو راحت باشند و مردان به سمت آمبولانس هدایت شدند. همانطور که آنها رفتند، مرد با بازوی زخمی به سمت پایین دره باریک اشاره کرد که دره عمیقی از آن عبور کرد. او گفت: «ما از آنجا رانده شدیم. اسلحه‌های بزرگ گلوله‌ها را روی ما پرتاب کردند و خیلی‌ها را کشتند؛ مجروحان زیادی در آن طرف وجود دارد – اما شما نمی‌توانید از دره عبور کنید. ما در این کار ده نفر را از دست دادیم.» با این وجود، دکتر و پتسی با قدم های بلند رفتند. درست در داخل پناهگاه، بلژیکی دیگری را پیدا کردند که به شدت زخمی شده بود، و دکتر ایستاد تا درد او را با سوزن زیرپوستی کاهش دهد. پتسی به آن ناپاک باریک نگاه کرد. 
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.